نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





بیچاره عروسک ....

آدما رسمشونه پابند دلدار نمی شن
خوب گرفتار می کنن,اما گرفتار نمی شن





ادم ،
گاهی باید ،
شك كند ، به خودش
كه ، شاید نبوده ،
و ، نباشد ، هیچ وقت
از بس كه دیده نمی شود ..




جاده نگاهم تا دور دست ها خالیست

بگو کجا ایستاده ای ؟





بیچاره عروسک ....

دلش می خواست زار زار بگرید ولی ؛

خنده را بر لبش دوخته بودند ...


 


[+] نوشته شده توسط احسان در 7:41 | |







این را میشـــــکنند...

آدم دلتـــنگ ؛ حرف حالی اش نمی شود .... لطفاً برایش فلسفه نبافید ...




باران که میبارد دلم برایت تنگ میشود . . . راه میفتم بدون چتر, من بغض میکنم . . . آسمان گریه


  




حــُــــرمت نان از قلب بیشـــــتر است



آنرا می بوســــــند، این را میشـــــکنند...





سهم امشب من
از تمام آسمان
شاید
همین یک " آه " باشد
که از بستر تنهایی بی نهایتم
... تا آن دوردست ها که هستی
جاریست

به سویت
پروازی به راه دارم
همین امشب...






یادت باشـــه هر کـــی بهـت گـفت “عاشقتم” ازش بپرســـی تا ساعت چند؟!


[+] نوشته شده توسط احسان در 7:39 | |







خالی ام از احساس...

اشک تنها خاطره ایست که این روزها از تو

به " یادگار " دارم






خوبم...باور کنید...
اشکها را ریخته ام...غصه ها را خورده ام...
نبودنها را شمرده ام...
این روزها که میگذرد خالی ام...
خالی از خشم،نفرت،دلتنگی ...و حتی از عشق...
خالی ام از احساس...

   


از همین حالا میگویم حواست را خوب جمع کن

یادت باشد انعام خوبی به قبر کن بده تا قبرم را بزرگ تر و جادارتر از دیگر قبرها حفر کند.

می ترسم که مبادا قبرم ، جایــی برای دل پر آرزویم ، نداشته باشد

و من در خانه جدیدم باز هم شرمنده دلم شوم .





زندگــــــ ــــــــی
تابـــــ خوردن خیــــــــال در روز هایی است
که هرگــ ــــــــز تعبیر نمیشود.............


 


[+] نوشته شده توسط احسان در 7:38 | |







خواستی که دیگر نباشی؟؟

دلم درد میکند

انگار خام بودند

خیال هایی که به خوردم داده بودی...



مرا که هیچ مقصدی به نامم ..

و هیچ چشمی در انتظارم نیست را !.. ببخشید !

که با بودنم ترافیک کرده ام !!





آدم دلتـــنگ ؛
حرف حالی اش نمی شود ….
لطفاً برایش فلسفه نبافید … !!!





خواستی که دیگر نباشی؟؟

افرین...
چه با اراده...

لعنت به دبستانی که از درسهایش فقط تصمیم گیری را اموختی...


[+] نوشته شده توسط احسان در 7:36 | |







جواب ِ خداحافظی واجب ِ ، نه سلام !

میگنـ دلتنگ نبـــــاش!

هـــــه !
انگـــــار بهـ برف بگی سرد نبـــــاش!





بغض نیمه کاره

تکرار دروغ هایت

گلویم را می فشارد

چشم هایم را می بندم

از ساده لوحی بی شرم خاطراتم بیزارم

آنگاه که از خودم می پرسم:

«هنوز دوستم دارد؟!...حتی به دروغ-»

  





بیایید بگذاریم حرفش را بزند ..
خوب به حرفش گوش کنیم (حداقل تظاهر کنیم )
مردانه / زنانه ، خداحافظی کنیم و از یک رابطه بیرون برویم ..
تا داغ کشندهء یک رابطهء بی پایان و لنگ در هوا ، تا ابد روی دلش نماند ..

به دردهای کشندهء همین روزهای بی پایان قسم ؛ جواب ِ خداحافظی واجب ِ ، نه سلام !



 


[+] نوشته شده توسط احسان در 7:34 | |







دوباره سیب بچین حوا...

در خیال دیگری میرفت...

و من چه عاشقانه کاسه ی اب پشت سرش خالی میکردم...





بگذار آنچه از دست رفتنیست از دست برود...!!

من آنچه را میخواهم که به رنگ التماس آلوده نباشد...!!





کسی دستهایت را نمیگیرد
در جیبت بگذار..شاید

خاطره ای ته جیب مانده باشد که هنوز گرم است........!!!!!






دوباره سیب بچین حوا...
من "خسته ام "
بگذار از اینجا هم بیرونمان کنند.


[+] نوشته شده توسط احسان در 7:32 | |







یــــــــــــاد آور...!

کلاف زندگیم بدجور داره میپیچه و گره خورده . دلم را گم کرده ام . فکر می کنم لای روزمرگی های زندگیم باشد و یا لای بدوبدو های زندگی ام






فـرض کـن بــه عـکــاس بـگـویــــــــم :
تـارهـای سـپـیــــــد را سـیــاه کـنـــــــد.....
و چـیـــــن و چـروك هـا را مـاسـت مـالـــــــی...
و حـتـی از آن خـنـده هـا کـه دوسـت داری بـرایـم بـکـارد،
بـاز هـم از نـگـاهـــــــــم پـیـداسـت چـقــــدر ...
بـه نــبـــودنـــت خـیـره مـــانــــــده ام...






برای قرصــهایم لالایی می خــــوانم،تـا به خواب روند و فراموش نکنند
که خــــــــــواب آورند نــــه یــــــــــــاد آور...!




 

 


[+] نوشته شده توسط احسان در 7:30 | |







بود و نبود مرا با خود برد... !

همیشه نباید همه چیز را توضیح داد...

وقتی کسی برای نداشته هایت بهانه میگیرد

بهتر است او را هم نداشته باشی تا به نداشته هایت اضافه شود....






اینطور نمیشود
باید یک غریق نجات همیشه همراهم باشد
غــرق در فـکرت شدن اصلا دست خودمــ نیست.....





باران بهانه ای بود که زیر چتر من تا انتهای کوچه بیایی.
کاش نه کوچه انتهایی داشت و نه باران بند می امد.




به کلاغــــها بگویید:
قصه ی من
اینجا
... تمام شد،
یکی..
بود و نبود مرا با خود برد... !



[+] نوشته شده توسط احسان در 7:28 | |







لایق اعتمادی...

متاسفانه بعضی از آدم ها هستند که :

بی غذا ، دو ماه دوام می آورند ؛

بی آب ، دو هفته ؛

بی هوا ، چند دقیقه ؛

و

بی "وجـــدان" ، خـیلی ...






من
تصوراتم از تو
با " کــــــــاش " گره خورده
تـــو ،
توقعاتت از من
با " بایـــــــــد" ..





ترک میکنم و تنهایت میگذارم....

تا بیش از این انرژی ات را صرف نکنی برای....

صادقانه دروغ گفتن

خالصانه خیانت کردن

و عاشقانه بی وفایی کردن....

و هر چه بیشتر خودت را از چشمم انداختن...!!!!

و چه حس پوچی بود این که میپنداشتم... لایق اعتمادی...


 


[+] نوشته شده توسط احسان در 7:24 | |







لطفا تکیه ندهید...

ذره ذره های وجودم را به تارهای نازک حس گنگی پیوند می زدم تا امید جوانه زند.

اما...

دریغ که جوانه

بی حضور دل خشکید!







آه نوشت: دیوار ترک خورده، همان خاک است!

لطفا تکیه ندهید.

اهن می پوسد من که خاک بودم جای خود





زندگی من در همان دوران کودکی به پایان رسید


[+] نوشته شده توسط احسان در 7:23 | |



صفحه قبل 1 ... 3 4 5 6 7 ... 9 صفحه بعد