نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





آخرین حرف تو چیست؟

آخرین حرف تو چیست؟

قصه از حنجره ایست که گره خورده به بغض

صحبت از خاطره ایست که نشسته لب حوض

یک طرف خاطره ها!

یک طرف پنجره ها!

در همه آوازها! حرف آخر زیباست!

آخرین حرف تو چیست که به آن تکیه کنم؟

حرف من دیدن پرواز تو در فرداهاست


[+] نوشته شده توسط احسان در 8:57 | |







امروز آمدی‌ که‌ خداحافظی‌ کنی‌

امروز آمدی‌ که‌ خداحافظی‌ کنی‌

رد شد شبیه‌ رهگذری‌ باد، از درخت‌

آرام‌ سیبِ کوچکی‌ افتاد از درخت‌

افتاد پیشِ پای‌ تو، با اشتیاق‌ گفت:

ای‌ روستای‌ شعر تو آباد از درخت،

امسال‌ عشق‌ سهم‌ مرا داد از بهار

آیا بهار سهم‌ تو را داد، از درخت؟

امشب‌ دلم‌ شبیه‌ همان‌ سیب‌ تازه‌ است‌

سیبی‌ که‌ چید حضرت‌ فرهاد از درخت‌

کی‌ می‌شود که‌ سیب‌ غریبِ نگاه‌ من‌

با دستِ گرم‌ تو شود آزاد از درخت‌

چشمان‌ مهربان‌ تو پرباد از بهار

همواره‌ رهگذار تو پرباد از درخت‌

امروز آمدی‌ که‌ خداحافظی‌ کنی‌

آرام‌ سیب‌ کوچکی‌ افتاد از درخت!



[+] نوشته شده توسط احسان در 8:56 | |







( بـــــ ــرو خــ ـوشبخت بشــــی )

اگه رفتی اگه تنها موندم

کاش همون ادم سابق بودی




منو یادت نمیاد میدونم تا همین جاشم ازت ممنونم

دیگه حتی نفسم در نمیاد کاری جز دعا ازم بر نمیاد

برو خوش باش برو شیرینم

من به اینده تو خوش بینم




برو که الهی خوش بخت بشی مثل من درد جدایی نکشی

نوش جونت همه بی کسیام برو خوشبخت بشی

منو ول کردی با دلواپسیام برو خوشبخت بشی

اگه رفتی اگه تنها موندم برو خوشبخت بشی

اگه تو خاطره هات جا موندم برو خوشبخت بشی




نوش جونم که همش دلتنگم نگران من نباش

اگه گریه داره این اهنگم نگران من نباش

اگه عمرم داره از کف میره نگران من نباش

اگه هر شب نفسم میگیره نگران من نباش




کاش که میشد با دلم میساختی تو همنوز دل منو نشناختی

کاش مثل گذشته عاشق بودی کاش که اون ادم سابق بودی

برو خوش باش برو شیرینم من به اینده تو خوش بینم

برو که الهی خوشبخت بشی مثل من درد جدایی نکشی




نوش جونت همه بی کسیام برو خوشبخت بشی

منو ول کردی با دلواپسیام برو خوشبخت بشی

اگه رفتی اگه تنها موندم برو خوشبخت بشی

اگه تو خاطره هات جا موندم برو خوشبخت بشی



نوش جونم که همش دلتنگم نگران من نباش

اگه گریه داره این اهنگم نگران من نباش

اگه عمرم داره از کف میره نگران من نباش

اگه هر شب نفسم میگیره نگران من نگران من نگران من نباش


 


[+] نوشته شده توسط احسان در 8:52 | |







روی دلـای آدمــا، هــرگـــز حـســـابــی وا نـکــن

روی دلای آدما هرگز حسابی وا نکن
از در نشد از پنجره، زوری خودت رو جا نکن
آدمکای شهر ما، بازیگرایی قابلن
وقتش بشه یواشکی رو قلب هم پا می ذارن




تو قتلگاه آرزو عاشق کشی زرنگیه
شیطونک مغزای ما دلداده دورنگیه
دلخوشی های الکی، وعده های دروغکی
عشقاشونم خلاصه شد، تو یک نگاه دزدکی




آدمکای شب زده، قلبا رو ویرون میکنن
دل ستاره ی منو، از زندگی خون میکنن
ستاره ها لحظه ها رو، با تنهایی رنگ میزنن
به بخت هر ستاره ای، آدمکا چنگ میزنن




عمری به عشق پر زدن قفس رو آسون میکنن
پشت سکوت پنجره چه بغضی بارون میکنن!
مردم سر تا پا کلک، رفیق جیب هم میشن
دروغه که تا آخرش، همدل و هم قسم میشن




رو دنده حسادتا زندگی رو میگذرونن
عادت دارن به بد دلی نمی تونن خوب بمونن
قصه روزگار اینه، به هیچ کسی وفا نکن
روی دلای آدما هرگز حسابی وا نکن



[+] نوشته شده توسط احسان در 8:50 | |







مگــــــه با تو بـــــــد بودم

 

مگـــــــــــــــه بـــــــــــــا تــــــــــــــو بــــــــــد بــــــــــــــودم



از حالا دیگه تو واسه م غریبه شدی

از حالا نمی تونم تو رو عاشق بدونم




تو حال منو دیدی از من تو بریدی

از این همه احساس و از این همه عشقم خجالت نکشیدی




از حالا دیگه تو واسه م غریبه شدی

از حالا نمی تونم دیگه یادت بمونم

از حالا فقط با خاطراتت سر می کنم

از حالا نمی تونم تو رو عاشق بدونم



مگه با تو بد بودم

مگه تو رو رنجوندم

مگه عشقم بهت کم بود

مگه قلبتو سوزوندم



از حالا دیگه تو واسه م غریبه شدی

از حالا نمی تونم دیگه یادت بمونم

از حالا فقط با خاطراتت سر می کنم

از حالا نمی تونم تو رو عاشق بدونم

 


[+] نوشته شده توسط احسان در 8:47 | |







درمـــــــــونـده ...

 

برو سراغ مـن نیـا مـا دیگــــه مردیم واسـه هـــم
حتی ازم خبـر نپـرس شـدم اسیـره دسـت غـم
نپـرس چـی اومـد بـــــه ســـــرم تـو کـه واسـت مهـم نبـود
دست خیانتت یک روز اتیـش کشیـــــد بـه هـرچـــــی بـود




بــــرو شـایـد تو نبـودت یـــه لـحظــــه آروم بگیــــــرم
ببیــــــن چــــــه کــــــردی بــــا دلــــــم نمیشـه آسون بمیـرم
حـالـا کــــــه تـو نفهــــــمیـدی چـرا چشـام تر بوده
الهـی آواره نشـی مثـــــــــــل منـــــــه درمـونده
الهـی آواره نشـی مثـل منه درمــــــونده








بــــرو شـایـد تو نبـودت یـــه لـحظــــه آروم بگیــــــرم
نمیشـــــه آسـون بمیــــــــرم
حــــــــالـا کـه تـو نفهمـــــــیـدی چـرا چشــــام تـر بوده
الهـــــــــی آواره نشـی مثــــــــل مــــــن درمـــــــونده
الهـــــــــی آواره نشـی مثــــــــل مــــــن درمـــــــونده



 


[+] نوشته شده توسط احسان در 22:49 | |







**** به دنبـال خـدا نگـرد ****



به دنبال خدا نگرد
خدا در بیابان های خالی از انسان نیست
خدا در جاده های تنهای بی انتها نیست
به دنبالش نگرد

خدا در نگاه منتظر کسی است که به دنبال خبری از توست
خدا در قلبی است که برای تو می تپد
خدا در لبخندی است که با نگاه مهربان تو جانی دوباره می گیرد

خدا آنجاست
در جمع عزیزترینهایت
خدا در دستی است که به یاری می گیری
در قلبی است که شاد می کنی
در لبخندی است که به لب می نشانی
خدا در بتکده و مسجد نیست
گشتنت زمان را هدر می دهد
خدا در عطر خوش نان است
خدا در جشن و سروری است که به پا می کنی
خدا را در کوچه پس کوچه های درویشی و دور از انسان ها جست و جو مکن
خدا آنجا نیست

او جایی است که همه شادند
و جایی است که قلب شکسته ای نمانده
در نگاه پرافتخار مادری است به فرزندش
در نگاه عاشقانه زنی است به همسرش
باید از فرصت های کوتاه زندگی جاودانگی را جست

زندگی چالشی بزرگ است
مخاطره ای عظیم
فرصت یکه و یکتای زندگی را
نباید صرف چیزهای کم بها کرد
چیزهای اندک که مرگ آن ها را از ما می گیرد
زندگی را باید صرف اموری کرد که مرگ نمی تواند آن ها را از ما بگیرد
زندگی کاروان سرایی است که شب هنگام در آن اتراق می کنیم
و سپیده دمان از آن بیرون می رویم
فقط یک چیزهایی اهمیت دارند
چیزهایی که وقت کوچ ما، از خانه بدن، با ما همراه باشند
همچون معرفت بر الله و به خود آیی

دنیا چیزی نیست که آن را واگذاریم
و با بی پروایی از آن درگذریم
دنیا چیزی است که باید آن را برداریم و با خود همراه کنیم
سالکان حقیقی می دانند که همه آن زندگی باشکوه هدیه ای از طرف خداوند است
و بهره خود را از دنیا فراموش نمی کنند
کسانی که از دنیا روی برمی گردانند
نگاهی تیره و یأس آلود دارند
آن ها دشمن زندگی و شادمانی اند

خداوند زندگی را به ما نبخشیده است تا از آن روی برگردانیم
سرانجام خداوند از من و تو خواهد پرسید:

آیا "زندگی" را "زندگی کرده ای"؟!


[+] نوشته شده توسط احسان در 22:46 | |







هیچ رفتــنی تو کار نیستــ

میگمــ خداحافظ

کهـ تو چشمــ تـَر کنی و بگـــی:

کجــآ؟ مگه دستــِ خودتهـ این اومدن و رفتن؟

کهـ سفت بغلمــ کنی و بــگی:


هیچ رفتــنی تو کار نیستــ

همین جـآ " به دلتـــ اشاره کنی" جاتهـ تا همیشه

آخرِ سرش محکمــ بگی: شیر فهم شد؟؟

و مَن، دل ضعفهـ بگیرم از این همه عاشقانهـ های ِ محکمت!!!




[+] نوشته شده توسط احسان در 22:45 | |







مـ ـ ـ ـن یـ ـ ـ ـ ـ ـاد گـ ـ ـ ـرفـ ـ ـ ـ تـ ـ ـم

من یاد گرفته ام

وقتی بغض می کنم

وقتی اشک می ریزم

منتظر هیچ دستــــــــــــــی نباشم

وقتی از درد زخم هایم به خودم می پیچم

مرهمی باشم بر جراحتــــــــــم


http://www.myup.ir/images/77090663324113343635.jpg


من یاد گرفته ام

که اگر زمین می خورم

خودم برخیــــــــــزم

من یاد گرفته ام راهی را بسازم به صداقت

من یاد گرفته ام

که همه رهگذرنــــــــد

همـــــــــــه


[+] نوشته شده توسط احسان در 22:38 | |







سال ها سپری شد ایا ارزشش را داشت




لازم است گاهی از خانه بیرون بیایی و خوب فکر کنی ببینی باز هم می‌خواهی به آن خانه برگردی یا نه؟

لازم است گاهی از مسجد  بیرون بیایی و ببینی پشت سر اعتقادت چه می بینی ترس یا حقیقت؟

لازم است گاهی از ساختمان اداره بیرون بیایی، فکر کنی که چه‌قدر شبیه آرزوهای نوجوانیت است؟

لازم است گاهی درختی، گلی را آب بدهی، حیوانی را نوازش کنی، غذا بدهی ببینی هنوز از طبیعت چیزی در وجودت هست یا نه؟

لازم است گاهی پای کامپیوترت نباشی، گوگل و ایمیل و فلان را بی‌خیال شوی، با خانواده ات دور هم بنشینید ، یا گوش به درد دل رفیقت بدهی و ببینی زندگی فقط همین آهن‌پاره‌ی برقی است یا نه؟

لازم است گاهی بخشی از حقوقت را بدهی به یک انسان محتاج تا ببینی در تقسیم عشق در نهایت تو برنده ای یا بازنده؟

لازم است گاهی محمد(ص) باشی، علی(ع) باشی، انسان باشی ببینی می‌شود یا نه؟

و بالاخره لازمست گاهی از خود بیرون آمده و از فاصله ای دورتر به خودت بنگری و از خود بپرسی که سالها سپری شد تا آن شوم که اکنون هستم آیا ارزشش را داشت؟




[+] نوشته شده توسط احسان در 22:37 | |



صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 9 صفحه بعد