نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





:: دوستت دارمــ ـــ ــ ::

فکــر می کــردم
در قلب تــ ـــ ـــو
محکومم به حبــس ابد!!
به یکبــاره جــا خــوردم ...
وقـــتی
زندان بان برســـرم فریاد زد:
هــی..
تــو
آزادیـــــ!
.
.
.
و صـــدای گامهای غریبهـــ ای که به سلـــول من می آمـــد !!..




یــادم بــاشـــد ، امشب بعضی از آرزوهایمــ را دَم ِ در بگذارم
تــا رفتگـــر ببــــرد ! بیچــاره او ...
ما بقــی را هم نقــدا" بــا خود بــه گور می بـــرم
ما بقــی همــان " آرزوی بــا تــو بودن " است
نتــرس جانکم !
حتــی آرزوی ِ داشتنت را هم بــه کســی نمی دهم ...




چـه قدر تلـــخ شده ای
این روزهــا ...
قندهــایت را
در دل ِ چه کسی آب می کنیــــ ؟!




هیچ قــــطاری از این اتــــاق نمی گذرد
من اینجــــا نشسته ام
و با همین سیـــــ ـگار
قــــطار می آفرینم
نمی شنـــوی ...!؟
سرم دارد سوتــــــ ــ ـ می کشد ...



و این نــهایت شعــر است :
دوسـتت دارمــ ــ ــ
.
.
.
عبارتی کـه هیــچ شاعــری
تــوی گیومــه
محــدودش نمی کـــند…

 


[+] نوشته شده توسط احسان در 9:54 | |







وقتی کسی رو دوس داری....

 

 

وقتی کسی رو دوس داری،حاضری جون فداش کنی

حاضری دنیارو بدی، فقط یه بار نیگاش کنی

به خاطرش داد بزنی،به خاطرش دروغ بگی

رو همه چی خط بکشی،حتّی رو برگ زندگی

وقتی کسی تو قلبته،حاضری دنیا بد بشه

فقط اونی که عشقته،عاشقی رو بلد باشه

قید تموم دنیارو به خاطرِ اون می زنی

خیلی چیزارو می شکنی ، تا دل اونو نشکنی

حاضری که بگذری از دوستای امروز و قدیم

امّا صداشو بشنوی ، شب از میون دوتا سیم

حاضری قلب تو باشه ، پیش چشای اون گرو

فقط خدا نکرده اون ، یه وقت بهت نگه برو

حاضری هر چی دوس نداشت ، به خاطرش رها کنی

حسابتو حسابی از ، مردم شهر جدا کنی

حاضری حرف قانون و ، ساده بذاری زیر پات

به حرف اون گوش کنی و به حرف قلب باوفات

وقتی بشینه به دلت ، از همه دنیا می گذری

تولّد دوبارته ، اسمشو وقتی می بری

حاضری جونت و بدی ، یه خار توی دساش نره

حتی یه ذرّه گرد وخاک تو معبد چشاش نره

حاضری مسخرت کنن ، تمام آدمای شهر

امّا نبینی اون باهات ، کرده واسه یه لحظه قهر

حاضری هر جا که بری ، به خاطرش گریه کنی

بگی که محتاجشی و ، به شونه هاش تکیه کنی

حاضری که به خاطر ، خواستن اون دیوونه شی

رو دست مجنون بزنی ، با غصه ها همخونه شی

حاضری مردم همشون ، تو رو با دست نشون بدن

دیوونه های دوره گرد ، واسه تو دس تکون بدن

حاضری اعتبارتو ، به خاطرش خراب کنن

کار تو به کسی بدن ، جات اونو انتخاب کنن

حاضری که بگذری از ، شهرت و اسم و آبروت

مهم نباشه که کسی ، نخواد بشینه روبروت

وقتی کسی تو قلبته ، یه چیزقیمتی داری

دیگه به چشمت نمی یاد ، اگر که ثروتی داری

حاضری هر چی بشنوی ، حتی اگه سرزنشه

به خاطر اون کسی که ، خیلی برات با ارزشه

حاضری هر روز سر اون ، با آدما دعوا کنی

غرورتو بشکنی و باز خودتو رسوا کنی

حاضری که به خاطرش ، پاشی بری میدون جنگ

عاشق باشی اما بازم ، بگیری دستت یه تفنگ

حاضری هر کی جز اونو ، ساده فراموش بکنی

پشت سرت هر چی می گن ، چیزی نگی گوش بکنی

حاضری هر چی که داری ، بیان و از تو بگیرن

پرنده های شهرتون ، دونه به دونه بمیرن

وقتی کسی رو دوس داری ، صاحب کلّی ثروتی

نذار که از دستت بره ، این گنجِ خیلی قیمتی

 


[+] نوشته شده توسط احسان در 9:52 | |







همیشه کسی بود که اشکهایم را از گونه هایم پاک میکرد



همیشه صدایی بود که مرا آرام میکرد،

همیشه دستهایی بود که دستهای سردم را گرم میکرد

همیشه قلبی بود که مرا امیدوارم میکرد،

همیشه چشمهایی بود که عاشقانه مرا نگاه میکرد

همیشه کسی بود که در کنارم قدم میزد ، همیشه احساسی بود که مرا درک میکرد

حالا من و مانده ام یک دنیای پوچ ، نه صداییست که مرا آرام کند

و نه طبیبیست که مرا درمان کند




همیشه دلتنگی بود و انتظار ، همیشه لبخند بود و به ظاهر یک عاشق ماندگار

امروز دیگر مثل همیشه نیست ، حس و حال من مثل گذشته نیست

امروز دیگر مثل همیشه نیست ، من هم طاقتی دارم ، صبرم تمام شدنیست

شاید اگر مثل همیشه فکر کنم ، هیچگاه نخواهم توانست فراموشت کنم

همیشه جایی بود که با دیدنش یاد تو در خاطرم زنده میشد ،

همیشه آهنگی بود که با شنیدنش حرفهایت در ذهنم تکرار میشد




آن لحظه ها همیشگی نبود ، عشق تو در قلبم ماندنی نبود ،

بودنت در کنارم تکرار نشدنی بود!

آری عشق های این زمانه همین است ، زود می آید و زود میگذرد...

تا عشق تو آمد در قلبم، تو رفتی ، تا آمدم بگویم نرو ،رفته بودی ،

تا خواستم فراموشت کنم خودم را فراموش کردم

همیشه کسی بود که به درد دلهایم گوش میکرد ،

همیشه کسی بود که اشکهایم را از گونه هایم پاک میکرد ،

اینک من مانده ام و تنهایی ، ای یار بی وفای من کجایی ؟

یادی از من نمیکنی ، بی وفاتر از بی وفایی ، بی احساستر از تنهایی

دیگر نمیخواهم همیشه مثل گذشته باشم ، میخواهم آزاد باشم ،

میخواهم دائما پیش خودم بگویم که تا به حال کسی مثل تو را در قلبم نداشتم!


 

 


[+] نوشته شده توسط احسان در 9:51 | |







آدمیت مرد...

 

از همان روزی که دست حضرت قابیل

گشت آلوده به خون حضرت هابیل

از همان روزی که فرزندان آدم

زهر تلخ دشمنی در خون شان جوشید

آدمیت مرد !!!

 


 

گرچه آدم زنده بود

از همان روزی که یوسف را برادرها به چاه انداختند

از همان روزی که با شلاق و خون دیوار چین را ساختند

آدمیت مرده بود





بعد دنیا هی پر از آدم شد و این آسیاب

گشت وگشت

قرن ها از مرگ آدم ها گذشت

ای دریغ

آدمیت بر نگشت



قرن ما روزگار مرگ انسانیت است

سینه دنیا زخوبی ها تهی ست

صحبت ازآزادگی ، پاکی ، مروت ابلهی ست!

صحبت از موسی و عیسی و محمد نابجاست

قرن هاست که روزگار مرگ انسانیت است....



صحبت از پژمردن یک برگ نیست

وای ! که جنگل را بیابان می کنند

دست خون آلود را پیش چشم خلق پنهان می کنند

هیچ حیوانی به حیوانی نمی دارد روا



آنچه این نامردمان با جان انسان می کنند

صحبت از پژمردن یک برگ نیست

فرض کن مرگ قناری در قفس هم مرگ نیست

فرض کن یک شاخه گل هم در جهان هرگز نرست

فرض کن جنگل بیابان بود از روز نخست!



در کویری سوت و کور

در میان مردمی با این مصیبت ها صبور

صحبت ازمرگ محبت مرگ عشق

گفتگو از مرگ انسانیت است !!!

 



 

 

 


[+] نوشته شده توسط احسان در 9:47 | |







رمـز عاشـقی ...




تو آیا عاشقی کردی بفهمی عشق یعنی چه؟
تو آیا با شقایق بوده‌ای گاهی؟
نشستی پای اشکِ شمعِ گریان تا سحر یک شب؟





تو آیا قاصدک‌های رها را دیده‌ای هرگز،
که از شرم نبود شاد‌پیغامی،
میان کوچه‌ها سرگشته می‌چرخند؟
نپرسیدی چرا وقتی که یاسی، عطر خود تقدیم باغی می‌کند
چیزی نمی‌خواهد




و چشمان تو آیا سوره‌ای از این کتاب هستی زیبا،
تلاوت کرده با تدبیر؟





تو از خورشید پرسیدی، چرا
بی‌منت و با مهر می‌تابد؟
تو رمز عاشقی، از بال پروانه، میان شعله‌های شمع، پرسیدی؟
تو آیا در شبی، با کرم شب‌تابی سخن گفتی
از او پرسیده‌ای راز هدایت، در شبی تاریک؟




تو آیا، یاکریمی دیده‌ای در آشیان، بی‌عشق بنشیند؟
تو ماه آسمان را دیده‌ای، رخ از نگاه عاشقان نیمه‌شب‌ها بربتاباند؟
تو آیا دیده‌ای برگی برنجد از حضور خار بنشسته کنار قامت یک گل؟
و گلبرگ گلی، عطر خودش، پنهان کند، از ساحت باغی؟





تو آیا خوانده‌ای با بلبلان، آواز آزادی؟




تو آیا هیچ می‌دانی،
اگر عاشق نباشی، مرده‌ای در خویش؟
نمی‌دانی که گاهی، شانه‌ای، دستی، کلامی را نمی‌یابی ولیکن سینه‌ات لبریز از عشق است…





تو پرسیدی شبی، احوال ماه و خوشه زیبای پروین را؟
جواب چشمک یک از هزاران اخترِ آسمان را، داده‌ای آیا ؟!





ببینم، با محبت، مهر، زیبایی،
تو آیا جمله می‌سازی؟





نفهمیدی چرا دل‌بستِ فالِ فالگیری می‌شوی با ذوق!
که فردا می‌رسد پیغام شادی!
یک نفر با اسب می‌آید!
و گنجی هم تو را خوشبخت خواهد کرد!





تو فهمیدی چرا همسایه‌ات دیگر نمی‌خندد؟
چرا گلدان پشت پنجره، خشکیده از بی‌آبیِ احساس؟
نفهمیدی چرا آیینه هم، اخمِ نشسته بر جبینِ مردمان را برنمی‌تابد؟



نپرسیدی خدا را، در کدامین پیچ، ره گم کرده‌ای آیا؟




جوابم را نمی‌خواهی تو پاسخ داد، ای آیینه دیوار!!؟
ز خود پرسیده‌ام در تو!
که عاشق بوده‌ام آیا!!؟
جوابش را تو هم، البته می‌دانی
سکوت مانده بر لب را
تو هم ای من!
به گوش بسته می‌خوانی



 

 


[+] نوشته شده توسط احسان در 9:42 | |







میذاشتی عکسات بمونه

بهش بگید اینجا یکی منتظره عبوره شه



بهش بگید اینجا یکی دیوونه ی غرورشه



بهش بگید اگه نیاد یه نفر اینجا میمیره



بهش بگید یکی داره از دوریش اتیش میگیره
بگید از اون روزی که رفت پرنده ای نمیخونه




بهش بگید بی معرفت میذاشتی عکسات بمونه
میذاشتی چتر زندگیم یه خورده بارونی بشه




توو حسرت روزای خوش گذاشتی قربونی بشه



بهش بگید که چشمامو برنمیدارم از حیات
بهش بگید اینجا یکی میمیره واسه اون صدا




کاش میدونست دنیا برام بدون اون یه زندونه
از روزی که رفته شدم مثل یه دیوونه


 


[+] نوشته شده توسط احسان در 9:40 | |







فاصلــــــــــــــــــه

وقتی چشمـ ـانمــ را روی همــ می گذارمـــ

خوابـــ مـ ـرا نمی بــ ـرد

تــ ـو را می آورد !

از میانــ فرسنگــــ ها

فاصلـ ـ ـهـ ...!




 

  مثل تو تنهاست بخند دست خطی كه تو را عاشق كرد شوخی كاغذی ماست بخند آدمك آخر دنیاست بخند آدمك مرگ همین جاست بخند آن خدایی كه بزرگش خواندی به خدا



 

همه ی بغض من

تقدیم غرورت باد!

غروری که

لذت دریا را به چشمانت حرام کرد . . .



 

ما همیشه صداهای بلند را میشنویم، پررنگ ها را میبینیم، سخت ها را میخواهیم. غافل ازینکه خوبها آسان میآیند، بی رنگ می مانند و بی صدا می روند




 

اگر کسی می گوید که برای تو می میرد دروغ میگوید!!! حقیقت را کسی میگوید که برای تو زندگی می کند





می دونی زیباترین خط منحنی دنیا چیه ؟ لبخندی که بی اراده رو لبهای یک عاشق نقش می بنده تا در نهایت سکوت فریاد بزنه : دوستت دارم





((دنیا را بد ساخته اند......... كسی را كه دوست داری،تورادوست نمی دارد. و كسـی كه تورا دوست دارد ،تو دوستش نمی داری اما كسی كه تو دوستش داری و او هم تو را دوست دارد به رسم و آیین هرگز به هم نمی رسند. و این رنج است. زندگی یعنی این....(دكترعلی شریعتی)))

 
 


[+] نوشته شده توسط احسان در 9:37 | |







گـــــریــــــــه هــــــــا شـــــــــــو بــه مـــن بـــــــده

ستاره بارونه چشاش ... اشکاشو دست کم نگیر
بگوبخنداش مال تو ... گریه هاشو ازم نگیر
از تو نگاه اون بچیـــن ... ستاره های بی شمـــار
بار جداییشــو ولی ... رو شونه های من بذار




گریه هاشو به من بده ... خنده ی چشماش مال تو
اشکای شورش مال من ... بگو بخنداش مال تو
فقط می خوام بارونی شه ... بباره رو ترانه هام
من از چشای خیس اون ... چیز زیادی نمی خوام




بهشت چشماش مال تو ... من تو نگاش گر می گیرم
تو مهربونیشو می خوای ... من با زخماش می میرم
من نمی خوام برنده شم ... بردن من شکستشه
اما حسودی می کنم ... به دستی که تو دستشــــــــــــــــــــــــه




گریه هاشو به من بده ... خنده ی چشماش مال تو
اشکای شورش مال من ... بگو بخنداش مال تو
فقط می خوام بارونی شه ... بباره رو ترانه هام
من از چشای خیس اون ... چیز زیادی نمی خوام




گریه هاشو به من بده ... خنده ی چشماش مال تو
اشکای شورش مال من ... بگو بخنداش مال تو
فقط می خوام بارونی شه ... بباره رو ترانه هام
من از چشای خیس اون ... چیز زیادی نمی خوام

 
 
گریه هاشو به من بده ...


[+] نوشته شده توسط احسان در 9:35 | |







زندگی را باید از نو نوشت...

کاش میشد زندگی را از نو نوشت از سرآغاز تو
در دفتر روزگار زیستن را نظاره کردمهم همه چیز بود جز تو

وقتی به نام تو رسیدم دیدم زندگی وجود نداشت




  توزندگی را باید از نو نوشت بازگشتم به صفحات قبل هیچ ندیدم

حتی زیستن دیگر هیچ معنایی نداشت بدون




میخواهم زندگی را از نو بنویسم

تو سرآغاز پایانی ام باشی

با تو معنا شوم

زندگی بدون تو چه بود؟




نمیدانم شاد بودم میگریستم ولی بدون دلیل

زندگی بدون تو چه بود؟

کودکی که با تمام خیالاتش میخواست عشق را رنگ کند؟

هیچ نمیدانم فقط نمیخواهم بدون معنا باشم

میخواهم زندگی را از نو بنویسم




با تو عشق را رنگ کنم

زندگی را با تو معنا کنم

برای تو لبخند بزنم وبگریم

دفتر زندگی را پاره کردم

دفتری نو برداشتم

با سرآغاز تو زندگی را از نو نوشتم




دوست دارم


[+] نوشته شده توسط احسان در 9:33 | |







باران بهاری

گروه اینترنتی ایران سانگروه اینترنتی ایران سانگروه اینترنتی ایران سان

مرا ببخش .. اگر به تو پیله کردم . کمی طاقت بیار . پروانه میشوم و میروم ...
گروه اینترنتی ایران سان
عکس هایت ، هنوز برایم می خندند ... هر روز به بهانه ی یک خنده ی جدید ، نگاهت می کنم...!!
گروه اینترنتی ایران سان
دل آدم ... گاهی چه گرم می شود به یک " دلخوشی کوچک " ... به یک " هستم " ... به یک " نوازش " ... به یک " آغوش "  
 
زًنـــــها مثل ســـکوت هستند... با کوچکترین حـــــرفی میشکنند...! مًــــردها مثل « باران بهاری » هستند . هیچوقت نمیدانید کی می آیند ، چقدر ادامه دارد و کی قطع میشود...!  
 
قاصـــ ـدک برو آن گوشـــ ـه باغ سمت آن نرگـــ ـس مســـ ـت و بخوان در گوشـــ ـش:یک نفر گوشـــ ـهء باغ یاد تــ ـو را بوی تــ ـورا لحظــ ـه ای از یاد نخواهــ ـد برد . . .
گروه اینترنتی ایران سان
چه قدر سخته منطقی فکر کنی...وقتی احساساتت داره خفت میکنه...! چه قدر بده ترس از دست دادن!
گروه اینترنتی ایران سان
دوســـت دارم این رو نوک پنجـــــه بلند شدن ها رو و بوســــیدن لب های تـــــــــو را همان لحظه هایی که تو یک عالمه مــَــــرد می شی و مــَـــــن یک عالمه زن !!
گروه اینترنتی ایران سان
هرچقدر بیشتر میخواهمت . . . دورتر میشوی . . . . . . برگرد ! . . . قول میدهم دیگر دوستت نداشته باشم
 گروه اینترنتی ایران سان
مـن زانــو هـایـم را بــه آغـوش کــشیده بـــودم... وقتــی تــو بــرای آغــوش دیـگری... زانــو زده بـودی
گروه اینترنتی ایران سان
مرا دوست داشته باش، امــــــا؛ تجربه ام نکن . . . برای آموختن، ابزار مناسبی نیســـــتم...
گروه اینترنتی ایران سان
خـــــــــــدایا شکر‌ به خاطره همهٔ داده‌ها و نداده هایت داده‌هات نعمتــــــــــ ، نداده‌ها هم حکـــــــــــمت ...
گروه اینترنتی ایران سان
دوست داشتن کسی که لایق دوست داشتن نیست اصراف محبت است.
 گروه اینترنتی ایران سان
لعنت به تو ای "دل" که همیشه جائی جا می مانی که تو را نمی خواهند...!!
 گروه اینترنتی ایران سان
بــه بـــــودن هـــا ، دیـــر عـــادتـــ کن... ! و بــه نبــودن هـا ، زود ...! آدم هــا ، نـبودن را بهـتر بلـدنـــد !!  
گروه اینترنتی ایران سان
دنیا سه پیچ داره : تولد ، رفاقت و مرگ. سر پیچ دوم دیدمت تا پیچ سوم باهاتم
گروه اینترنتی ایران سان
لطفا پلک مرا بردار به ابرویم گره بزن تا دیگر اشتباهی خواب آمدنت را نبینم...
گروه اینترنتی ایران سان
لعنتی هـَرچــه داشتــَم رو کـَردَمـ ! امــاتــو... اســیر نشــدی... سیــر شــدی!
گروه اینترنتی ایران سان
دست هایت...
کجاست...
که کنار بزند...
دلتنگی ام را...
گروه اینترنتی ایران سان
 
مـهـربـان کـه مـیـشـوی . . . دلـم بـیـشـتـر تـنـگ مـی شـود بـرایـت . . .
 


[+] نوشته شده توسط احسان در 9:24 | |



صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 9 صفحه بعد